۱۳۹۴ آبان ۵, سه‌شنبه

"قهر"هایی که "آشتی" نداشت

"قهر"هایی که "آشتی" نداشت
در باره  پرت و پلاهای پرویز خزایی
چندی پیش اسماعیل وفا یغمایی مطلبی در یاد و خاطره و بزرگداشت مرضیه، بانوی آواز ایران نوشت. مجاهدین که مرضیه و شهرت و حیثیت و همه چیز او را به اسم خودشان مصادره کرده‌اند از این که آقای یغمایی دوستی صمیمانه و بعضا پنهان مرضیه با خودش را آشکار کرده بود، ناراحت و عصبانی شدند. به همین خاطر یکی از نفرات خود را به نام پرویز خزایی روانه کردند تا مثلا جواب نوشته آقای یغمایی را بدهد و تاثیرات گسترده آن را به خیال خودشان خنثی کند. خزایی با ادبیاتی لومپنی و ادا و اطوار مخصوص خود جوابیه‌ای برای نوشته آقای یغمایی فراهم میکند بدون آن که جرات داشته باشد رسما اسمی از او بیاورد.
خزایی میتوانست اگر حرفی دارد مانند آدم حرفش را بزند و حرفهای آقای یغمایی را مثلا رد کند. تا سیه روی شود هر که در او غش باشد. اما خزایی این کار را نکرد چون به فرموده مینویسد. خزایی، آقای یغمایی را بیشرمانه کرکس و شبدرقلی نامیده و پرت و پلا و بی ربط فراوان گفته است. گفته هایی که ارزش پرداختن به آنها را ندارد. خزایی پس از سر هم کردن مطالب بی مورد و پوشال بالاخره نتیجه گرفته است که آقای یغمایی دوست داشته که مرضیه از مجاهدین و شورا جدا شود. و چون مرضیه این کار را نکرده یعنی از مجاهدین جدا نشده آقای یغمایی دچار "حقد و حسادت و عناد" شده است.
نوشته خرایی قبل از هر چیز به روشنی نشان میدهد که هم او و هم کارفرمایانش از دوستی صمیمانه و به دور از چشم مجاهدین میان مرضیه و آقای یغمایی تا کجاهایشان سوخته و چقدر حسادت و حقد و عنادشان برانگیخته شده است. از این که بگذریم خزایی با آویزان شدن به  شعر فروغ یک کد توجیهی نیز برای آزردگی عاطفی و بیزاری مرضیه از مجاهدین جور کرده و اسم آن را نیز "قهر و آشتی" گذاشته است. یعنی این که مرضیه از مجاهدین صرفا قهر بوده و احتمالا بعدا آشتی کرده است. گیریم که خزایی بتواند به خیال خودش مشکل مرضیه با مجاهدین را در حد قهر و آشتی تقلیل دهد. اولا میدانیم که اغلب قهرها از مجاهدین، مطلقا نشانه دوستی نبوده و آشتی و برگشتی در پی نداشته است. گروه بسیاری از مجاهدین و از شورا قهر کردند و پا به فرار گذاشتند و رفتند و دیگر پشت سرشان را هم نگاه نکردند. شما اگر راست میگوئید یک نفر، فقط یک نفر را نشان بدهید که از شورا قهر کرده و جدا شده و بعد برگشته باشد.  
دوما آیا موضوع و محتوای ناراحتی و قهر مرضیه به گفته خزایی، قابل مطرح کردن و گشودن هست یا نه؟ علت مثلا قهر او چه چیزی بوده است؟ ممکن است قهری براثر یک شوخی بیجا و یا قهری به خاطر یک خیانت باشد. آیا اینها با هم تفاوتی دارند یا نه؟ مرضیه چرا به گفته خزایی از مجاهدین و شورا قهر کرد؟ چه چیز موجب این قهر شد؟ علت این قهر برای مرضیه بسیار جدی و با اهمیت بود، موردی بود که مرضیه را کلافه کرد و از کوره به در برد. این مورد خیانت در امانت از طرف مجاهدین نسبت به مرضیه و خیانت به اعتماد مرضیه بوده است.
اتفاقی که افتاد این بود که نفر مجاهدین که خدمتکار مرضیه بوده، در غیاب مرضیه و مخفیانه به سراغ وسائل شخصی او میرود و برخی از نوشته هایش را به سرقت میبرد. خزایی جرات ندارد و برایش صرف نمیکند که بگوید این اتفاق چرا افتاد؟ مجاهدین از چه چیز نگران و هراسان بودند و با چه هدفی مخفیانه به سراغ دستنوشته های مرضیه رفتند؟ حالا خزایی هر چه میخواهد زور بزند، این عمل زشت و شنیع، یعنی تفتیش وسائل شخصی افراد و جاسوسی از آنها رویه زشت مجاهدین است و کاربرد این رویه را در همه جا در درون روابط برای خود مجاز میدانند و مرتکب آن شده و میشوند. در قرارگاه هم کمدها و وسائل رزمئگان را در غیابشان وارسی میکردند و از مکنونات زندگی شخصی آنها هر چه که بود با خبر میشدند. با مرضیه هم همین رفتار را کردند. این رفتار مرضیه ناراحت کرد چون تصور نمیکرد که اعتماد او از طرف مجاهدین مورد دست اندازی و بی حرمتی و خیانت قرار بگیرد. بنابراین اعتراض خود را به مجاهدین و به اصطلاح شورا علنا اعلام نمود و آنها هم که میدیدند خیانتشان لو رفته، و کار خراب شده، نتوانستند خود را کنترل کنند و مرضیه را مورد هتاکی و فحاشی وقیحانه قرار دادند.
حالا از خزایی باید پرسید فرض کنیم آنچه سر هم کرده ای درست باشد و رابطه مرضیه با مجاهدین و شورا به صورتی بوده که تو مدعی هستی یعنی رابطه همچنان حمایت آمیز بوده، پس چرا و چه علتی باعث این رفتار ضد اخلاقی و خیانت بار با مرضیه بوده که دور از چشم او به سراغ وسائل شخصی و دستنوشته هایش بروند. اینجا دیگر بحث قهر و آشتی نیست. اگر مرضیه همچنان رابطه قبلی خود را با مجاهدین و شورا داشت و مشکلاتی از قبیل اعتراض و انتقاد نسبت به آنها و عملکرد آنها در کار نبود چرا باید مخفیانه زندگی شخصیش را مورد دستبرد شبانه قرار بدهند و بعد که این عمل ننگین فاش میشود با هتاکی و فحاشی مرضیه را زیر ضرب بگیرند؟ بعد هم وقتی آقای یغمایی همه اینها را افشا میکند خزایی شاکی میشود که چرا افشا میکنید این چیز مهمی نبوده و مرضیه فقط قهر کرده بود و شعر فروغ را هم شاهد میاورد. واقعا مضحک و خنده دار است.
همه میدانند که مرضیه دوست خانم و آقای متین دفتری بود و مجاهدین از طریق آنها با مرضیه آشنا شدند. سپس با صحنه سازی، بزرگ نمایی، و دوز و کلک، مرضیه را در مقابل عمل انجام شده قرار دادند و توانستند زمینه را برای به دام انداختن او فراهم سازند. رابطه مرضیه با مجاهدین مانند رابطه همه کسانی که در ابتدا شناخت درستی از مجاهدین ندارند رابطه ای سمپاتیک بود اما بتدریج که مرضیه مجاهدین را بیشتر شناخت، متوجه شد که  آنها همانهایی نیستند که مینمودند و او تصور میکرده و از همینجا زاویه و فاصله و دوری مرضیه با مجاهدین آغاز میشود. و همین وضعیت یعنی فاصله گرفتن مرضیه از مجاهدین باعث می شود تا مجاهدین نگران شده و از ترس از دست دادن مرضیه و برای کنترل اتفاقات احتمالی آینده علیه خودشان به تفتیش وسائل شخصی و دستنوشته های مرضیه و ربودن آنها مبادرت میکنند. حالا خزایی با آسمان و ریسمان میخواهد بر این واقعیتها که آقای یغمایی آن را افشا نموده سرپوش بگذارد. بنابراین چاره ای ندارد جز این که پرت و پلا بگوید و دروغگویی کند و همین بیش از پیش باعث بی آبرویی خودش و اربابش شده است. بگذار هر چه میخواهد در نوشته اش لودگی و بیمزگی کند، خودش را لوس کند و لری و فارسی را درهم آمیزد و شکلک در آورد اما ته خط ناگزیر است اذعان کند که مرضیه مجاهدین را نمیخواسته، از آنها دور میشده و با آنها قهر بوده است.
تحریریه صدا

۱۳۹۴ مهر ۲۸, سه‌شنبه

محل اختفاء

محل اختفاء
مردم محرم رجوی نیستند و او از آنها میترسد
بالاخره پس از سالها ادا و اطوار بزدلانه و قایم باشک مسخره فاش گردید که مسعود رجوی سُر و مُور سالم و در امنیت کامل در فرانسه به زندگی روزمره مشغول است و خود را  در آنجا از انظار عمومی پنهان و گم و گور کرده است. گمان نکنید که این افشاگری و اطلاع رسانی توسط خود مجاهدین و یا از سوی جداشدگان از سازمان و شورا و یا توسط رژیم ددمنش صورت گرفته باشد، نه، بلکه باز هم این آمریکایی ها بودند که مکان امن و موقع راحت و مرفه به اصطلاح F کل را لو دادند و کاسه کوزه رهبری و فرماندهی را بر سرش شکستند. لازم است همینجا تاکید کنیم که ما مطلقا خواهان این نبوده و نیستیم که اتفاق ناگواری برای مسعود رجوی رخ بدهد، بلکه آرزو می کنیم که صحیح و سالم تا پایان بماند و در نقطه ای جوابگوی کردهها و ناکردههای خود باشد.
روز چهارشنبه ۱۵ مهر 94 (7 اکتبر ۲۰۱۵) کمیته نیروهای مسلح مجلس سنای آمریکا نشستی با موضوع نفوذ جمهوری اسلامی در عراق و پرونده کمپ لیبرتی برگزار نمود. در این جلسه شماری از مفامات آمریکایی از جمله جان مک کین؛ رئیس کمیته نیروهای مسلح سنا، ژنرال وسلی مارتین Wesley (Wes) Martin فرمانده حفاظت کمپ اشرف در عراق در زمان اشغال آمریکا، سناتور جک رید رئیس سناتورهای دموکرات در کمیته قوای مسلح، ژنرال جیمز جونز مشاور پیشین امنیت ملی دولت اوباما، سناتور پیشین جوزف لیبرمن، و جو منشن Joe Manchin سناتور ایالت ویرجینیای غربی در سنا، صحبت کردند.
در ادامه جلسه، وسلی مارتین فرمانده سابق کمپ اشرف در عراق در زمان اشغال آمریکا، در پاسخ سئوالی فاش ساخت که مسعود رجوی زخمی شده بوده ولی حالا زنده است و در فرانسه میباشد. بدین ترتیب آمریکاییهای "خیانتکار" محل به اصطلاح احتفای رهبر عقیدتی را لو دادند و همه نقشه هایش را از این قایم باشک بازی کودکانه نقش بر آب ساختند. حالا باید صبر کنیم و ببینیم که آیا رجوی و دار و دسته جرات دارند به این خاطر به آنها هم بگویند مزدور رژیم یا نه. تا اینجا که هیچیک از سایتهای مجاهدین که حتی سرفه و عطسه آمریکاییها را هم پوشش میدهند، از انتشار این جلسه و این افشگری مهم خودداری کرده اند.
ملاحظه میکنید با این که بسیاری با جزئیات میدانند که رجوی کجا خود را سر به نیست کرده، اما او با تمام توان میکوشد تا محل به اصطلاح اختفای خود را از نظر مردم و ساکنان کمپ لیبرتی بپوشاند. و اگر کسی هم حرفی در این مورد بزند بلافاصله توی بوق میکنند که ای وای میخواهند گرای F کل را بدهند! در حالی که حالا معلوم شده که هم آمریکاییها هم عراقی ها و هم  رژیم میدانستند و میدانند که رجوی کجاست و چه میکند و این فقط مردم و سکنان کمپ لیبرتی هستند که نامحرمند و نباید چیزی در باره او بدانند یا چیزی در مورد او بگویند.
با این که رجوی هیچوقت در هیچ صحنه درگیری حاضر نبوده اما زخمی شدنش در عراق بر اثر بمبارانهای آمریکا  چیز عجیب و غریبی نبوده  و قرار هم نیست که خون او از خون صدها رزمنده بیگناهی که به خاطر سیاستهای غلط خود رجوی به فجیعترین شکل کشته شده و یا مجروح و معلول گشته اند رنگینتر باشد. از اینرو بعد از مجروح شدن احتمالی ، او میتوانسته حتی برای مداوا به خارج عراق هم برود اما باید این را حداقل به ساکنان کمپ میگفتند که او به خاطر مداوا از عراق خارج شده و در کمپ نیست.  
اما رجوی نه تنها چنین رفتاری اصولی از خود نشان نداد، بلکه الان قریب 15 سال است که به خاطر این که تمام حرفها و ادعاهایش پوچ و پوشال از آب درآمده، و این که قادر به پاسخگویی اشتباهات هولناک و خرابکاریهای جبران ناپذیرش نیست، خود را از انظار مخفی و گم و گور کرده است. طی این سالیان رجوی تمام تلاش و استعدادهای ناداشته خود را به کار گرفته تا برای ساکنان کمپ اشرف و لیبرتی با حقه بازی مشمئزه کننده چنین وانمود کند و جا بیاندازد که گویا حضرتشان در همین کمپ و در کنار به اصطلاح رزمندگان بسر میبرد.  بزدلی، ادا و اطوار، قمپز درکردن، خالی بندی و خلاف واقع نشان دادن واقعیت از ویژگیهای این به اصطلح رهبری نالایق و دروغگوست.
این حقیقت را تنها ما نمیگوئیم بلکه اخیرا آقای اسماعیل وفا یغمایی شاعر و نویسنده ای که دهها سال از عمر خود را در اردوی خلق و انقلاب گذرانده نیز در سلسله مصاحبه هایی بسیار روشنگر در باره انقلاب ایدئولوژیک مجاهدین، مسعود رجوی را به راستی فردی جبون و از اولین بریدهها و فراریهای سازمان توصیف نموده است.
شما نگاه کنید رجوی در حالی که مطابق گفته این مقام آمریکایی در فرانسه و در میان کلی خدم وحشم و محافظ نشسته و به گفته خودش "بنده منزل" هم کنار دستش ایستاده، باز هم صحبت از "خاموش کردن چراغ" میکند! و از این طریق تمام مفاهیم مذهبی و آئینی مردم را با رفتار زشت خود آلوده و ملوث میسازد.
داستان خاموش کردن چراغ با این معناست که امام حسین خودش در میان جمع یاران ایستاده بود و با این تحلیل که فقط او هدف دشمن است و دشمن دون به دیگران کاری ندارد، دستور می­دهد تا چراغها راخاموش کنند تا اگر کسی خواست برود محظوری نداشته باشد. حالا رجوی هر از چند گاه ادای این حرکت انسانی و انقلابی امام حسین را درمیاورد و به گفته خودش ابلاغیه چراغ خاموش میدهد. چون میداند که دروغ میگوید و خودش در صحنه نیست و چراغ خاموش معنی ندارد، اسم این رفتار مزورانه گذاشته است "ابلاغیه چراغ خاموش" معنی ابلاغیه هم این است، من که خودم پیشاپش فلنگ را بسته ام و در صحنه نیستم، پس ابلاغ کنید که چراغ خاموش بدهند!  یکی از بچه ها میگفت بعد از چراغ خاموش، حاضرین دیدند ای بابا اولین کسی که در رفته خود رجوی بوده است.
در همین ارتباط دیدیم که رجوی برای این که این تصور عوامفریبانه را به وجود آورد که گویا همچنان در کمپ  اشرف بسر میبرد بیش از یکصد نفر از بالاترین نفرات سازمان را بدون هیچ ضرورتی و فقط به عنوان این که تیم حفاظتی رجوی هستند، در کمپ اشرف نگاه داشت تا با این تمهید وانمود شود که پس رجوی هم در اشرف است. و دیدیم که بخش عمده ای از این افراد را نیز به بدترین شکل به کشتن داد. گفتنی است که مریم رجوی نیز در این وارونه نمایی، همدست و شریک جرم مسعود رجوی است چون همه دیدند که بعد از آخرین کشتار نزدیک به 60 نفر از بالاترین افراد مجاهدین در اشرف به دست جنایتکاران پلید رژیم حاکم بر ایران و مزدوران عراقی اش، مریم رجوی مدعی شد که رژیم به دنبال مسعود بوده و قصد داشته او را از میان ببرد، یعنی که مسعود در اشرف بوده و رژیم در اشرف به دنبال او بوده است.
البته برای جا انداختن این دروغ که رجوی در عراق است تا میتوانستند صحنه سازی کردند و حرفهای بی ربط و انحرافی  گفتند. حتما یادتان هست بعد از آخرین کشتار جنایتکارانه در اشرف، خود رجوی در به اصطلاح پیامی که بیشتر به سریالهای ستوان کلمبو شباهت داشت گفت "هفده روز است که رژیم به دنبال من و من به دنبال گروگانها بودم"!
همچنین بعد از اعتراضات مردمی علیه تقلب انتخاباتی رژیم در سال 88 و حصر موسوی و کروبی و زهرا رهنورد مسعود رجوی در پیامی ضد اخلاقی در ارتباط با حصر موسوی با طعن و کنایه گفت که چه حصری، چون "بنده منزل" هم کنار دست موسوی است.
میر حسین موسوی به عنوان نخست وزیر دوران خمینی البته که باید در مقابل دادگاهی بیایستد و جوابگوی رفتار خود باشد اما رجوی با ذکر این که "بنده منزل" هم در حصر کنار اوست، بیشتر قصد داشته که از فرصت استفاده کند و خود را به رخ بکشد و وانمود کند که او هم در حصر است البته بدون بودن  "بنده منزل".
در حالی که از همان ابتدا نیز میشد حدس زد که این آدم بزدل و ترسو احتمالا جز کنار دست مریم رجوی و در امن و راحت فرانسه جای دیگری به مزاجش سازگار نیست. بهر حال تاسف در این است که رجوی فاقد این شجاعت و این احساس محرمیت  با مردم است که مشکلات را با آنها و حتی با رزمندگانی که بیش از 30 سال از عمر خود را با او به هدر داده اند در میان بگذارد. اما فراکسیونی از هارترین و پلیدترین آمریکایی ها از جیک و بوک او و محل اختفاء و کارهایش باخبرند! 
تحریریه صدا