۱۳۹۲ بهمن ۵, شنبه

سرود سازی برای رجوی، نعل وارونه و اقدامی از سر ورشکستگی

رهبری مجاهدین در حالی که این روزها فی الواقع میبایستی به فکر چاره جویی برای خرابکاریها و صدمات جبران ناپذیری باشد که به دلیل بی کفایتی و بی لیاقتی به جنبش آزادیخواهی و ضد ارتجاعی مردم ایران زده، باز هم برای وانمود کردن این که کنترل اوضاع را هنوز در اختیار دارد سفارش داده سرود تازه ای برایش بسازند! گفته شده این سرود "تازه ترین کار گروه کُر ارتش آزادیبخش" است و "رایت مسعود" نام دارد. اقداماتی تبلیغاتی از این قبیل معمولا مختص زمانی است که جنبشی، حزبی یا سازمانی سیاسی به پیروزی و یا حداقل دستآوردی نائل شده و آن پیروزی را با ساخت مثلا سرودی یا چاپ پوستری و . . . ثبت و ماندگار می­کند. حال آن که همه میدانند که رجوی سالهاست که هیچ توفیقی در هیچ زمینه ای نداشته، و فعلا نیز با از دست دادن کمپ اشرف و اخراج پر هزینه از آن، در شرایط بسیار دشواری به لحاظ سیاسی، تشکیلاتی و امنیتی قرار گرفته و همزمان با سیل عظیمی از انتقادات منطقی و بی پاسخ مانده شمار روز اقزونی از منتقدان روبروست.  بنا براین جا دارد پرسید که مناسبت ساخت سرود جدید آنهم تماما در مدح رجوی چیست و موضوعیت آن کدام است؟ البته میتوان حدس زد که احتمالا این سرود با هدف تیز کردن بازهم بیشتر رهبری خاص الخاص (!) و کیش شخصیت رجوی سرهم بندی شده باشد.
اجازه بدهید از آهنگ و ملودی و تنظیم این سرود که بسیار ضعیف و کاری دست چندم بنظر میرسد بگذریم و به محتوا، یعنی شعر آن بپردازیم:
بر بلندای زمان
در کبود آسمان
جلوه ای ديگر نمود
رايت مسعود
او مرد تنگه های بی عبور است
او تکيه گاه دلشکستگان
او ره فروز رزم تا به آخر
بر شب ستم چو رعد بی امان
رسم و راه مسعود افتخار ماست
او اميد خلقی خسته از جفاست
از تبارش اينک ارتشی بپاست
از نبرد او شب کهکشان سراست
شهيد لحظه لحظه ی حماسه ها
به نام او به دارها چه بوسه ها
نثار او درود ما دعای ما
در اين زمانه ی پر ابتلا
اگر فدای بی کرانه اش نبود
اگر وفای صادقانه اش نبود
اگر فروغ جاودانه اش نبود
افق چگونه چهره می گشود
از نبرد او شب کهکشان سراست
گويد آری می توان
تکيه کن بر خلق خويش
می خروشد بی امان:
هان يکانها پيش
فرمانده ی نبرد سرنگونی ست
در صحنه های سخت و پر خطر
ما در رهش به پای سر روانه
تا طلوع مهر مرز پر گهر.  
ملاحظه میکنید، این توهمات وحشتناک دون کیشوتی رجوی است. زیر ضرب بیشترین و بی سابقه ترین انتقادات سیاسی، تشکیلاتی و ایدئولوژیکی و در حالی که بود و نبود سازمان رجوی در مقابل بزرگترین علامت سئوال قرار گرفته، حضرتشان با بوق و کرنا برای خودش سرود سفارش داده و کارچرخانان نیز به مدح او نشسته اند. این سرود سازی بی دلیل و جهت هم به همان ماجرای توپ درکردن فانتزی مریم رجوی در محل زندگیش در اوور سورواز شباهت دارد. در محتوای این سرود که بیشتر به نثر و متن یک مقاله جویده جویده میماند تا یک سروده موزون و منظوم، رجوی از جمله "مرد تنگه های بی عبور" خوانده شده است.
معلوم نیست از کدام تنگه صحبت میکنند. چون رجوی در طول زندگیش از قضا نشان داده که مرد عبور از هیچ تنگه ای نبوده است. نیازی به گفتن ندارد که رجوی نه از "تنگه چارزیر" توانست عبور کند، نه از "تنگه و توحید" و نه از بسا تنگه های دیگر و نه در حال حاضر نیز قادر است که از تنگه خودخواهی و استبداد رای و قدرت پرستی گذر کند.
جالب این که رجوی تک به تک افراد تشکیلات را با ضرب و زور و با کتک و خودکشی وادار میساخت تا از به اصطلاح تنگه هایی که خود رجوی و بعضا تصنعی برایشان میساخت عبور کنند، اما خودش علنا میگفت که رهبری از چنین امورات و عبوراتی مبراست؛ نه باید از تنگه ای بگذرد، نه "انقلاب" کند و نه به کسی پاسخ بگوید. او در اوهام و خیالات بی ارتباط با عالم واقع با صراحت خود را موجودی کیفا متفاوت از دیگران تعریف میکرد و میگفت که سایر افراد با هم تفاوت کمّی دارند اما تفاوت رجوی با همه آن دیگران کیفی است! ادعایی که پیغمبران نیز اصرار داشتند که با تاکید از آن فاصله بگیرند و به کرات خاطر نشان میشدند که "من هم انسانی مانند شما هستم".  
در سرود "رایت مسعود" همچنین میخوانید رجوی "ره فروز رزم تا به آخر، بر شب ستم چو رعد بی امان". بهتر بود گفته میشد رعدهای بی محتوا و پر سر و صدا و رزمهایی به نیت فرار! چرا که رجوی در هیچ رزمی تاب نیاورده و در اولین فرصت ممکن فرار را بر قرار ترجیح داده است. در فاز به اصطلاح نظامی، تا جنگ مغلوبه شد، اول کسی که گریخت رجوی بود و بعد هم ازدواج دوم و ازدواج سوم، سپس در تونل بتنی چندین لایه با چندین در و دروازه قایم شد و از خودش محافظت میکرد و الان هم که بیش 10 سال است گم و گور شده و خبری از اونیست. شاید باور نکنید حتی احتمال این که رجوی روزی روزگاری مثلا در "رزمی"، در عملیاتی حضور پیدا کند غیر قابل تصور است. در همین زمینه برای مثال اگر کسی در نشست جمعی داخل تشکیلات دچار احساسات میشد و آرزو میکرد مثلا عملیات بعدی با جلوداری رجوی ها صورت بگیرد، بدون شک حکم قتل خود را امضا کرده بود و افراد حاضر بر سرش میریختند و با فحش و ناسزا آب دهان به رویش میانداختند. فقط به این خاطر که چرا گفته که رهبری در عملیات احتمالی بعدی شرکت کند.
 سفارش گیران و سرود سازان برای رجوی در ادامه، لیستی از کارهای رجوی را ردیف کرده و آورده اند: "در اين زمانه ی پر ابتلا ، اگر فدای بی کرانه اش نبود، اگر وفای صادقانه اش نبود، اگر فروغ جاودانه اش نبود، افق چگونه چهره می گشود". یعنی اگر کارهای رجوی نبود، اگر عملیات فروغ جاودان نبود افق یا کائنات آشفته میشد! تازه عملیات فروغ، عملیاتی شکست خورده است و بیشترین خسارات و تلفات را به لحاظ کیفی روی دست مجاهدین گذاشت. حساب کنید اگر این عملیات پیروز شده بود چه بر سر کائنات میامد؟! تصور رجوی در قرن بیست و یکم از رابطه خودش با انسانهای دیگر و از رابطه اش با کائنات هم خنده دار است و هم گریه دار. انگاری همان تصور شاه اسماعیل صفوی در 500 سال پیش است که سر تا پا خرافه و ارتجاع بود. ضمنا سرود سازان یک گاف هم داده اند و معلوم نیست که چرا باصطلاح انقلاب ایدئولوژیک مجاهدین در این سرود و در این لیست مشعشع "افق" شکن از قلم افتاده است؟ چون این به اصطلاح انقلاب مورد بسیار مهمی است و به ادعای رجوی اگر انقلاب ایدولوژیک که حالا انقلاب مریم نامیده میشود نبود، همه چیز میپاشید و از میان میرفت.
سرود "رایت مسعود" اگر چه با مفاهیمی سست تر و ضعیف تر و با ریتمی کسالت بار ادامه پیدا میکند، اما قطعا مخاطب و مستمعی برای آن وجود ندارد، زیرا مردم ایران با آگاهی و تجربه اندوزی از جنابتهای خمینی و جفاکاریهای رجوی بویژه در حق نیروهای خودی، گوششان بدهکار این تاکتیک های مهوع تبلیغاتی نیست.  بنابراین رهبری مجاهدین که گمان میکرد با بسیج هتاکی و فحاشی و با برچسب زدن و به اصطلاح رژیم مال کردن منتقدین و یا اقدامات تبلیغاتی برای تیز کردن رهبری، میتوانست آنها را از میدان نقد و انبوهی حرف حساب علیه خودش بتاراند، حالا به تدریج و به ناگزیر در میبابد که هیچ چاره ای ندارد جز این که راه منظق در پیش گیرد و پاسحکو باشد.
تحریریه صدا

۱۳۹۲ دی ۱۶, دوشنبه

در پاسداری از نقد یا سرکوب منتقد؟!

در پی افتضاحی که اخیرا رهبری مجاهدین با تولید و انتشار ترانه ای علیه منتقدین ببار آورد وموجب افشا و رسوایی بیش از پیش خود شد، برخی هواداران کنار کشیده و شرمگین مجاهدین که بیش از بیست سال است از سازمان جدا شده و تا فرق سر در زندگی و مسائل شخصی خود غرق و گرفتارند، و فرصت سرخاراندن هم برایشان نمانده، وادار شدند کمی از گرفتاریهای روزمره نظیر کار و بیزنس و خرید و فروش و میهمانی رفتن و میهمانی دادن بزنند و با تنطیم فحشنامه ای علیه منتقدین پا به میدان حمایت از مجاهدین بگذارند، و به اصطلاح خودی نشان بدهند. از جمله این هواداران خسته و شرمنده فردی است به نام سعید اطلس است که به گفته خودش با "اکراه و بی میلی" مطلبی را سرتا پا در رد و نفی انقلابی منتقدین رهبری مجاهدین با عنوان بی ربط "حُرمت قلم و نقد و نقدپذیری را پاس بداریم" فراهم آورده و روی اینترنت گذاشته است.
وی که از قضا کمترین حرمتی برای قلم و نقد قائل نشده نوشته است که "بنا نداشتم که خود را وارد یک گفتمان مضّر و مسموم اینترنتی بکنم"! او اما به این گفته خود وفادار نمیماند و بدون این که بگوید که چرا وفادار نمانده به این "گفتمان مضر و مسموم" وارد شده، و از همان سطر اول بنا را بر فحاشی و هتاکی علیه منتقدین سازمان گذاشته است.
نامبرده در پاراگراف اول نوشته اش که چهار سطر بیشتر نیست حدود 10 بار حرمت قلم و حرمت منتقد را زیر پا گذاشته و کلماتی مانند مسموم، بی فرهنگی، ناسزاگویی، یاس آفرینی، بی ظرفیتی، بی مسئولیتی، انتقام جویی کور، ویروسهای نفرت زا، خودزنی های بی در و پیکر را علیه منتقدین رهبری مجاهدین به کار گرفته است. این تازه در شرایطی است که اکراه داشته و نمیخواسته وارد شود! تصور کنید اگر راغب بود و میخواست وارد شود چه چیزیهایی که نمینوشت؟! گمان نکنید که از اینجا به بعد در نوشته او حرمت قلم و منتقد بینوا رعایت شده، نه، چماق همچنان بالا و درگردش است و منتقدین با کلماتی نظیر  خود شیفتگی، شیطان سازی، دق دل، مقاصد بودار، تشویش اذهان (این یکی چقدر شبیه ادبیات قوه قضائیه رژیم است)، بوق و کرنا، بسیجی خط امامی، اظهارات سخیف، موضع گیری آخوند پسند، فضولات، همبستری با رژیم، غیر اخلاقی، آلوده کردن فضا، و. . . نواخته شده اند.
سعید اطلس در برخوردی جانبدارانه و در حمایت از رهبری مجاهدین و بدون ملاحظه و رعایت هیچ پرنسیبی همه چیز و همه کس را قاطی کرده و از جمله پرویز یعقوبی را کنار شاهسوندی و علی فراستی و خدابنده نشانده و تو نمیدانی که علی فراستی چه ربطی به موضوع دارد و چرا از قبر بیرون کشیده شده است. سعید اطلس که احتمالا از اساس متوجه انتقاد اصولی پرویز یعقوبی به رهبری مجاهدین در همان سالها نشده، قصد دارد با آسمان و ریسمون وانمود کند که گویی منتقدین دیگری غیر از شاهسوندی و فراستی علیه رهبری مجاهدین وجود ندارد، و یا همه مانند آنها هستند. چون در نتیجه گیری هم "آخر و عاقبت" همین افراد را یادآور شده است. غافل از آن که اگر سعید اطلس صبح تا شب و شب تا صبح بدنبال زندگی شخصی و حل و فصل امورات دنیوی است، انسانی مانند پرویز یعقوبی در حد توان به فکر مجاهدین و ایران و مردم و ایران است و با بیش از 50 سال مبارزه در سن 80 سالگی به مراتب ساده تر، بی ادعاتر و مردمی تر از او زندگی میکند. به طوری که خیلیها باید آرزو کنند عاقبتی مانند پرویز یعقوبی داشته باشند.  
سعید اطلس حتی جرئت نمیکند به خودش نیز یادآور شود که همین حالا شمار قابل توجهی از منتقدین مجاهدین اعم از دکتر و وکیل و حقوقدان و شاعر و نویسنده و فعال حقوق بشر حضور دارند که بعضا بیش از سی سال از عمر و جوانی خود را درون سازمان گذرانده و برخلاف سعید اطلس بعضا تا بالاترین مدارج سازمان نیز رسیده اند. این منتقدین، همچنان عبور ناپذیرترین مرزها را با رژیم حفظ کرده و بارها به روشنی و با صراحت خود را  دشمن رژیم و منتقد یا مخالف مجاهدین تعریف کرده اند. سعید اطلس همچنین جرئت نکرده که حتی به یک مورد از مجموعه انتقادات این منتقدین نزدیک شده و یا به آنها اشاره کند. او که منتقدین را با زشتترین کلمات مورد حمله قرار داده این اندازه شجاعت نداشته که بگوید کدامیک از انتقادات منتقدین غیر واقعی و ناوارد است.
وی مینویسد که مطالب انتقادی علیه رهبری مجاهدین "حاوی نکات جدیدی نسبت به عملکردهای سازمان مجاهدین نبوده بلکه فرموله کردن انتقادها و همچنین تکرار دعاوی گذشتۀ ناراضیان جدا شده از سازمان بوده است." ملاحظه میکنید او گمان میکند هر نقدی را که تکرار شد میتوان نادیده گرفت! نمیگوید که آیا همین نقدهای تکراری را وارد میداند و قبول دارد یا نه و اگر قبول ندارد چرا؟
سعید اطلس در این نوشته درهم و برهم و مغشوش بالاخره نمیگوید که اساسا به نقد اعتقادی دارد یا نه؟ و آیا منتقدین حاضر رهبری مجاهدین مجاز هستند به رهبری انتقاد کنند یا نه؟ و آیا رهبری باید در قبال انتقادات جوابگو باشد یا نه؟ و این که منتقدین چگونه باید انتقاد میکردند تا پاسخی منطقی میگرفتند و با درج عکس و فیلم و تفصیلات به آنها نمیگفتند مزدور، اطلاعاتی، لاشخور، لجن، رو سیاه، لوش، تیغ شیخ تیز کن، لمپن سیاسی، گند مال ملاها، میمون، بریده، دریده، توی آبگند شیخ تپیده، پلشت، قرشمال، نرینه رسوب کرده در معابر فرنگ، رذل، روانپریش، خر، خاک بر سر، تفاله، خائن و . . . سعید اطلس مشخص نمیگند که آیا اینها را هم جزء "گفتمان مسموم و مضر" محاسبه کرده است یا نه؟
این پاسدار حرمت نقد در نوشته خود هیچ اشاره ای به مطالب زشتی که حالا قریب یک سال است از طرف رهبری مجاهدین 24ساعته نثار منتقدین میشود نمیکند. او نمیگوید که اگر آقایان قصیم و روحانی نمیخواستند با شورای مجاهدین کار کنند چه باید میکردند که مصداق "شناعت" و "دنائت" و ردالت و هزار تا ناسزای دیگر نمیشدند و یا اگر اسماعیل وفا یغمایی میخواست از سرنوشت همسر سابق اش مطلع شود و بداند که او زنده است یا نه تا نگرانی فرزندش را برطرف کند، چه باید میکرد که خشم رهبری مجاهدین برانگیخته نشود؟ همان رهبری ای که مطلقا از ادعای رحمت و رهایی کوتاه نمیایند و یکی خود را "مهرتابان" و یکی "جان حانان" مینامند.
آقای سعید اطلس اجازه هست پرسیده شود که آیا راست است که در داخل تشکیلات مجاهدین با مستمسک قرار دادن برخی آیات سوره احزاب به ضرب و زور جا انداخته اند که تمام زنان عالم یا حداقل زنان گیر افتاده در سازمان مجاهدین، محرم و حلال جنسی و ناموس رهبری هستند؟ آیا راست است که رهبری مجاز بوده و مجاز هست این زنان را به طور فیزیکی لمس کند، به گردنشان گردن بند بیآویزد، و آنها نیز در مقابل او بدون حجاب مینشستند و یا روسری خود را به کمر بسته و برای او عربی میرقصیدند؟ طرح این سوالات از رهبری سازمانی که خود را مدعی آلترناتیوی رژیم میداند رواست یا به گفته شما شکستن "مرز با بسیجی خط امامی " و "همبستری با رژیم" است؟! آیا اگر کسی این سئوالات را مطرح کرد، از حق نقد برخوردار است و باید جوابش را داد یا به گفته شما فضا را آلوده و از رهبری "شیطان سازی" میکند؟ آخر شما که در خارج کشورید و در امن عیش بسر میبرید و از ناروایهای باورنکردنی که چند دهه است بر افراد درون تشکیلات روا میشود خبر ندارید.
شما در قسمت پایانی نوشته خود آورده اید  "جامعۀ آفت زده و ستم پذیر، جامعۀ میرایی است که در آن قلم ها شکسته و دهانها بسته می شوند. بنابراین برای گسُترش دگر اندیشی و بالا بردن ظرفیت های نقد پذیری در یک جامعۀ بسته، باید تلاش های فرهنگی را گسُترش داد و بهای لازم را هم پرداخت."
لطفا از این شعار دادنهای پوشال دست بردارید! شما که بهایی برای نقد نمیپردازید، همه همت شما این است که اگر اشتغالات دنیوی اجازه دهد در سال یکی دو مطلب در حمایت از رهبری مجاهدین راهی اینترنت میکنید و وظیفه خود را تمام شده میدانید. بهای نقد را از جمله کسانی میپردازند که به خاطر جدایی کاملا محترمانه از شورای مجاهدین متجاوز از 6 ماه است که زیر ضرب بیشترین فحاشیها و هتاکیها و فشارهای سرکوبگرانه و ناروا قرار دارند و ظاهرا این سرکوب و جفاکاری ظالمانه پایانی هم ندارد. با این وصف بر اثر ایستادگی همین منتقدین پرده تقدس مابی رهبری مجاهدین از هم دریده و ارعاب و سرکوب نیز راه بجایی نبرده و نخواهد برد، قطعا رهبری مجاهدین چاره ای ندارد جز این که مسئولیت رفتارهای خود را به عهده بگیرد و پاسخگوی اعمال خود باشد. شما هم بهتر است اگر اوقات فراغتی یافتید و خواستید اعلام حضور کنید در دفاع از نقد و در حمایت از منتقد بنویسید که بی تردید ثواب دنیا و آخرت را در پی خواهد داشت.
تحریریه صدا