۱۳۹۲ مرداد ۹, چهارشنبه

کشف تونل اتمی و غفلت کامل از استعفای دو تن از اعضای ارشد شورا!

اخیرا مجاهدین مدعی شدند که یک تونل اتمی تازه ساز رژیم را در دماوند کشف کرده و جزئیات این کشف را در اختیار رسانه ها گذاشتند.
 دوستان یادشان هست که چندی پیش اسماعیل وفا یغمایی در پاسخ به اتهام زنی ناجوانمردانه جمال بامداد که بطور کنایه آمیز و رذیلانه ای از اسماعیل پرسیده بود برای چه هدفی به هند رفته بود، گفت که به هند رفته بوده تا تعدادی فیل برای رهبری مجاهدین بیاورد تا در مواقع ضروری و عندالاقتضاء آنها را هوا کند. 
حالا ظاهرا کشف تونل اتمی تازه ساز در دماوند یکی از همان فیلهایی است که اسماعیل به رسم سوغات از هند آورده و رهبری مجاهدین در وضعیت بحرانی و به دلیل خالی بودن چنته از فعالیت های مبارزاتی ضد رژیم موقعیت را مناسب دیده تا آن را هوا کند. 
داستان به هوا فرستادن این فیل زبان بسته از این قرار است که به ادعای مجاهدین گویا پنجاه تن از افراد آنها با نفوذ در درون رژیم و با فعالیت یک ساله توانسته اند یک تونل اتمی رژیم که از قضای روزگار حسن روحانی هم در ساخت آن نقش کلیدی داشته را کشف کنند.
ادعاهای پوشالی از این قبیل مرغ پخته و نپخته را هم بخنده وا میدارد. بگذریم که رژیم بلافاصله آنها را ساختگی خواند و تکذیب کرد. مجاهدین که با  بحران مشروعیت روبرو هستند و با ریزش افراد خود در سازمان و ارگانهای دست نشانده شان درگیرند، گمان میکردند با طرح این ادعاهای پوشال میتوانند برای خودشان تنفسی بخرند اما دیدند که کسی به این خیمه شب بازی آنها اعتنایی نکرد.
ادعای کشف تونل اتمی توسط مجاهدین به این علت مضحک است که مجاهدین در وضعیتی هستند که نمیتوانستند از این موضوع که دو تن از مهمترین اعضای به اصطلاح شورای آنها قصد دارند از دست آنها فرار کنند، با خبر شوند. و به همین خاطر بعد که متوجه شدند آنها رفته اند، ناگزیر اقدام آنها را "غیرمترقبه" خواندند. کسی که از تحولات مهمترین ارگان سیاسی خود کنار گوشش بی اطلاع و غافل و درمانده، است چگونه میتواند در فاصله هزاران کیلومتر دورتر به کشف تونل، آنهم از نوع اتمی، نائل شود؟
تحریریه

۱۳۹۲ تیر ۱۳, پنجشنبه

محمد هادی و ادامه توپ باران توپخانه نامبارک

 
محمد هادی و ادامه توپ باران توپخانه نامبارک
 
محمد هادی یکی دیگر از به اصطلاح هواداران ینگه دنیا نشین مجاهدین که تا به حال به طور مادی صنار از خودش و زندگیش در راه مبارزه مایه نگذاشته و تنها هنرش لاف زدن و ردیه نویسی است، ردیه دیگری علیه آقایان مصداقی و یغمایی نوشته و ظاهرا این نوشته را فقط برای سایت پژواک ارسال کرده است. تا این لحظه هیچیک از سایتهای سوت و کور مجاهدین و نیز سایت‌های وابسته، هرزه دراییهای محمد هادی را نشر نداده اند. باید پرسید مگر محمد هادی از مصوبه شورا در منع ارتباط با سایت پژواک خبر ندارد؟ یا خبر دارد ولی از سر فرصت طلبی و بی پرنسیبی قصد دارد از سایت پر بیینده پژواک برای برد بیشر نوشته سخیف خود سود ببرد؟
محمد هادی در ابتدا مینویسد که نوشته او "از ورود به مسائل داخلی مجاهدین و روابط تشکیلاتی جداشدگان از آن و نیز مباحث زندان و زندانیان آزاد شده در رژیم آخوندها، خودداری خواهد نمود." اما یکی دو خط پائین تر با کمال بی شرمی و دریدگی قول خود را فراموش کرده و از "همکاری و همدستی احتمالی" ایرج مصداقی "با رژیم در انتقام گیری از مجاهدین" دم میزند! و تا آخر نوشته اش تا آنجا که میتواند به این روش ناجوانمردانه ادامه میدهد.
محمد هادی در ادامه در حالی که گمان میکند بیضه غول را شکسته و به کشف کبیری نائل آمده، با خوشحالی نوشته است "در رابطه با افشاگری های مصداقی و یغمایی مشکل میتوان قبول نمود که قصد آنها از نوشتن صدها صفحه در مورد مجاهدین، صرفاً انتقاد و اعتراض است! بدون تعارف و رودربایستی روشن است که هدف آنها بیشتر افشاء و رسوا و خدشه دار نمودن چهره مجاهدین بویژه مسعود رجوی در انظار و اذهان ایرانی و خارجی میباشد تا تکامل و ارتقاء مبارزه. در تحلیل نهایی در پس اینگونه برخوردهای خصمانه تلویحاً دعوت و تشویق غیر مستقیم به تعطیلی مبارزه علیه آخوندها نهفته است!"
از کاشف این کشف کبیر و سازمان متبوعش باید پرسید اگر مصداقی و یغمایی میخواستند به گفته شما مبارزه را تعطیل کنند و با رژیم همدستی بکنند، دیگر چه نیازی بود که 10 سال زندان و شکنجه و 30 سال مناسبات اتلاف کننده مجادین را تحمل کنند و در سین بالای عمر از حیثیت سنگین سیاسی و اجتماعی خود دست بشویند، آنها میتوانستند با خوردن همان اولین شلاق، بروند و با رژیم همدست شوند و مبارزه را تعطیل کنند. 
پاراگراف بعدی محمد هادی واقعا خواندنی است. او ظاهرا حوصله نکرده که یک بار نوشته خود را بخوانده تا متنی چنین شلخته و درهم و برهم تحویل ندهد "در سرزنش مجاهدین در عدم گسترش شورا ایندو [مصداقی و یغمایی] سراغ این بحث نمیروند که شاید مشکل اصلی در ضعیف و پراکنده و فراری از همکاری نیروهای اپوزیسیون باشد که در فواصل کیفی بسیار زیادی از مجاهدین قرار دارند و بموازات تلاش برای تضعیف مجاهدین- توسط امثال مصداقی و یغمایی - قادر نیستند بر مسائل و مشکلات لاینحل فردی و جمعی خود فائق آیند و اتحادی بهتر و موثرتر از مجاهدین و شورا تشکیل و معرفی نمایند!
واقعا دست مریزاد از این همه شلختلگی هم در شکل و هم در محتوا! ملاحظه میکنید از نظر نویسنده، یک واحد نیروی غیر ضعیف، غیر پراکنده و غیر فراری از همکاری در اپوزیسیون، وجود ندارد که با شورا همکاری کند. جل الخالق! وقتی یک جریان سیاسی آنچنان متوهم باشد که گمان کند "فواصل [و نه فاصله] کیفی بسیار زیادی" بین او با سایر نیروهای سیاسی وجود دارد، نتیجه همین خزعبلاتی میشود که آقای هادی میگوید. ایشان مینویسد بموازات تلاش مصداقی یغمایی، نیروهای سیاسی نیز "قادر نیستند بر مسائل لاینحل فردی و جمعی خود فائق آیند". پیدا کنید پرتغال فروش را! مجاهدین ده دوازه سال است که جبهه همبستگی اعلام کرده اند، طی این سالیان حتی یک نفر هم به آنها نپیوسته، حالا شما میگوید بموازات تلاش مصداقی یغمایی چطور شد و فلان شد! مصداقی و یغمایی که تا همین اواخر نفر مجاهدین بودند و برای مجاهدین کار میکردند، چه ربطی دارد به ضعف و مسائل لاینحل فردی و جمعی نیروهای اپوزیسیون؟ علاوه بر این منظور از "به موازات" در این میان چیست؟
محمد هادی سپس به مصداقی و یغمایی توصیه میکند که بهتر بود میرفتند و  "جا و مکانی" درست میکردند و گویا انشعابی ترتیب میدادند تا جداشدگان بتوانند در این جا و مکان، به مبارزه  خود ادامه دهند. توجه کنید "یا اینکه حداقل برای نیروهایی که از مجاهدین جدا می شدند بجای بلعیده شدن توسط گرگهای اطلاعاتی رژیم، جا و مکانی مردمی برای ادامه مبارزۀ آنها وجود می داشت!"
ظاهرا باید مطلب از کنترل نویسنده خارج شده باشد. ایجاد انشعاب و یا همان به گفته ایشان درست کردن "جا و مکان برای ادامه مبارزه"، از نظر سازمان متبوع محمد هادی جرم  و گناه کبیره ای است که نابخشودنی نیست. تمام این مارک زنیهای ناجوانمردانه و ناروا از طرف مجاهدین به افراد جدا شده نیز به همین خاطر صورت میگیرد که مبادا انشعابی شکل بگیرد و "مبارزه مردمی" ادامه یابد؛ از اینرو قصد دارند مشروعیت یک جدایی تعریف شده و معمول از مجاهدین را از اساس ازمیان ببرد. باید یادآوری کرد که مجاهدین این را به اصطلاح از افتخارات خود میدانند که تا بحال اجازه نداده اند انشعابی در آنها صورت بگیرد و از هر انشعابی نیز حتی در سایر جریانهای سیاسی نیز با ترمهای مذموم "تیکه پاره شدن" و "صد شقه شدن" نام میبرند.
محمد هادی در ادامه به مقایسه رژیم های شاه و خمینی پرداخته و نتیجه میگیرد که "رژیم شاه توانست با چند اعدام و چند صد زندانی خود را حداقل برای 27 سال تثبیت نماید ولی رژیم آخوندها با ارتکاب بیشترین اعدام و جنایت و زندانی و برپایی دار و سنگسار در معابر عمومی و بعد از 35 سال هنوز شکل و شمایل یک رژیم ماندنی و پایدار را ندارد و بهمین دلیل است که در برابر قدرتهای خارجی، هنوز تضمین بقاء و امنیت نظام را گدایی میکند!" 
نیازی به گفتن نیست که این قیاس مع الفارق است، چون دلایل چندی تفاوت بنیادین این دو رژیم را نشان میدهد، منتها نویسنده کاری به واقعیت ندارد و حرف خودش را میزند. رژیم آخوندها برغم این که به گفته شما ناپایدار است، قریب تمام دوران شاه در این دنیای متلاطم و نا آرام عمر کرده و ظاهرا به این زودیها هم قصد سرنگون شدن ندارد. گذشته از این، مقایسه رژیم آخوندی با رژیم شاه چه تفاوت داشته باشند چه نداشته باشند، جدا شدن شمار فزاینده ای از اعضای بالای مجاهدین و پیوستن آنها به رژیم آخوندی را- که بر خلاف گفته نویسنده شلاقی هم نخورده اند - مطلقا توجیه نمیکند و از تقصیر رهبری مجاهدین در این زمینه سر سوزنی نمیکاهد.
محمد هادی در قسمت دیگری با ناباوری شگفتی، امر سرنگونی رژیم را بطور کل از دستور کار مجاهدین خارج دانسته و نوشته است "سرنگونی رژیم بیشتر و قبل از هر چیز پروژه ای جهانی- منطقه ای است و تلاش شبانه روزی مجاهدین در معادلات و مناسبات بین المللی این است که تا آنجا که در توان و مقدورات عوامل داخلی است- در راستای احقاق حقوق مردم ایران- کوچکترین کوتاهی و غفلتی صورت نگیرد!"
سرنگونی رژیم در حالی پروژه ای جهانی و بی ربط به مجاهدین قلمداد میشود که رهبری مجاهدین بیش از سی سال است میحواهد یک تنه برای مردم ایران انقلاب کند و رژیم را به زیر بکشد! یادمان نرود که امسال را هم سال سرنگونی اعلام کرده بودند، بگذریم که فعلا آن را تلویحا پس گرفته و در محاورات اخیرشان بار دیگر از مرحله سرنگونی بجای سال سرنگونی صحبت میکنند!
نویسنده که دست اش از همه جا خالی است، در ادامه برای اثبات به اصطلاح حقانیت مجاهدین در این وانفسای انزوا و انفراد بالاخره کسی را گیر میاورد که گویا یک جایی از مجاهدین دفاع کرده است! او مینویسد مجاهدین "در تاریکترین مقطع از تاریخ معاصر ایران و در بدترین شرایط حداقل از شرف و حرمت ایران و ایرانی در برابر آخوندهای ضد ایرانی جانانه دفاع نمودند درخشندگی این ایستادگی تا حدی بود که حتی فردی مانند خانبابا تهرانی در کتاب "نگاهی از درون به چپ"-علیرغم تمام انتقادات و نظراتی که در مورد مجاهدین دارد-منصفانه به مقاومت مجاهدین، اشاره و اعتراف دارد!"
باور کردنی نیست محمد هادی حمایت کسی را از مجاهدین به رخ میکشد که بیشترین انتقادات را به رهبری مجاهدین مطرح کرده و از شورا به خاطر رفتارها و مواضع ضد دموکراتیک آن نیز جدا شد، رهبری مجاهدین نیز متقابلا او را گماشته رژیم نامیده است.
و بالاخره محمد هادی در فسمت پایانی نوشته خود به آقایان کریم قصیم و محمد رضا روحانی میپردازد و با کمال وقاحت آنها را متهم میکند که زمان استعفای شان را طوری انتخاب کرده اند که به نفع رژیم و به ضرر مجاهدین باشد. "در استعفاء از شورا به نظر میرسد که ایندو در پروسه و مکانیسم انجام این استعفاء- آگاهانه و یا ناآگاهانه-شیوه ای را بلحاظ زمانی و شکل کار انتخاب نمودند که متضمن بیشتر سود برای رژیم و بیشترین هزینه برای شورایی باشد که خود حداقل بیش از سه دهه در پابرجایی آن تلاش و فعالیت نموده بودند! روشن است که برای استعفاء بسیاری راههای مناسب تر و کم هزینه تری وجود داشت و این نوع سود رسانی ارزان به رژیم و زیان زدن به شورا از هوشیاری و سابقه و تجربۀ ایندو بعید بود مگر آنکه خدای ناکرده و گوش آخوندها کَر، استعفای آنها- صرف نظر از موارد انتقادی مطروحه- اصلاً بهمین دلیل طراحی شده بود!"
به راستی شرم آور است که انسانهای شریفی چون آقایان قصیم و روحانی که نزدیک سی سال از عمر با ارزش خود را در کار و فعالیت با شورای مجاهدین سپری کردند و وقتی با کمال احترام و متانت خواستند از آن جدا شوند، متاسفانه متحمل بی شرمانه ترین انگها و برچسبهای سخیف و حرمت شکن شدند. زهی وقاحت و بی شرمی برای آنان که هیچ پرنسیبی ندارند و هیچ حرمتی را برای هیچ ارزشی رعایت نمیکنند.
تحریریه