۱۳۹۱ بهمن ۲۲, یکشنبه

یاداشت روز.کشتار در کمپ لیبرتی وتجارت خون و اجساد

کشتار در کمپ لیبرتی وتجارت خون و اجساد
موشک باریدن بر لیبرتی و کشتار مجاهدین و مبارزین بی پناهی که نیم آنها در سنین کهولت می باشند جنایت زشتی بود که انجام شد و شش کشته و دهها مجروح ایجاد نمود. هنوز بطور رسمی معلوم نشده کار کیست؟ 
گروهی به اسم ارتش مختار !! اطلاعیه داده که کار ماست ولی بدون تردید دست رژیم تهران و همراهانش در عراق در کار است.
 زدن لیبرتی در عراقی که هر روز با انفجار شروع میشود و تمام میشود کار مشکلی نیست و باز هم می تواند اتفاق بیفتد.در این جنایت زشت و حمله به انسانهای بی دفاع ملایان تهران بجز از بهره سیاسی و تبلیغاتی و فشار برای متلاشی کردن بقایای نیروئی که روزی ارتشی مسلح وکوچک بود کینه سنتی خود را در جنگی سی ساله با کشتار افراد مجاهدین شفا بخشیدند . نگرانی آنها از زد و بند دول خارجه بخصوص آمریکا با مجاهدین، زدن لیبرتی را بیشتر در دستور کار قرار میدهد اگرچه بطور واقعی و با توجه به شرائط ایران این نگرانی بیهوده بنظر میرسد.مجاهدین نیروئی است که سی سال است در خارج ایران نفس میکشد و اشتباهات رهبرانش از یکطرف و دوری آنها از ایران و روئیدن اپوزیسیون درونی در حکومت ملایان و متلاشی شدن تقریبی آنان بعد از سال 2003میلادی و جدائی صدها تن از کادرهای مجاهدین بطور واقعی احتمال اینکه مجاهدین صاحبان آینده قدرت در ایران باشند را بسیار ضعیف مینماید.
مسئله دیگر مسئله رهبری متمرکز و فرادا در میان مجاهدین است که اگر چه بطور تاکتیکی میتواند نقطه قوت به حساب بیاید بطور استراتژیک نقطه ضعف مرگ آوری است که ممکن است دیر یا زود خود را نشان بدهد. بظاهر امر یک شورای رهبری عریض و طویل از زنان و در کنار آن مردان رهبریت مجاهدین را تشکیل میدهد ولی در واقع امر رهبر یک تن یعنی بجز رجوی نیست. تمام پستهای کلیدی در دست او وهمسرش مریم رجوی میباشد.رهبر عقیدتی، رئیس جمهور، فرمانده ارتش،و... او و همسرش هستند و این نوع کارکرد اکثریت مسئولان و فرماندهانی را که در هر سازمان سیاسی میتوانند رشد کرده و به نیروئی تبدیل شوند که ادامه حیات سازمان را میسر کنند آنچنان تضعیف کرده که سرنوشتهائی مثل علی زرکش و مهدی افتخاری پیدا کرده یا به مرحله یک سرباز معمولی افت کرده اند تا تمام قدرت برای رهبر باقی بماند اما رهبر در صورت اینکه حادثه ای برایش پیش اید و یا بمرگ طبیعی بمیرد تمام این قدرت را که لازمه حیات سازمانش است و باید در میان افراد تقسیم شده و باعث ارتقای آنان میشد با خود بگور خواهد برد و با این حساب اگر رجوی تمام شود کار سازمان مجاهدین نیز تمام است و ضربه ای بر آن وارد خواهد شد که دهها بار مرگبارتر از دوران کودتای تقی شهرام در سالهای پنجاه و چهار میباشد. 
در هر حال رژیم ملایان کار خودش را کرد و باز هم دست بر نخواهد داشت. در طرف مقابل، این کشتار بیرحمانه و آتش ریختن بر سر انسانهائی بی دفاع  موجب شد که تنور رهبران مجاهدین نیز گرمی بگیرد. بر طبق سنت انبوه انعکاسات بی بو و بی خاصیت در نشریات و رسانه هاشان و نیز حمایت این رجل و آن پارلمانتر و اینکه فلانکس یا بهمان فرد این عمل را محکوم نموده است و نیز گذاشتن انبوهی فیلم و سرود و ترانه و رژه دادن اجساد تکه پاره مجاهدین امکانات تبلیغاتی رهبر را سر حال آورده است ولی مهمتر از همه انعکاس حرفهای مریم رجوی که با مخفی شدن مسعود رجوی صدای او را هم نماینده است از همان نخستین اطلاعیه ها نشان داد که آنها میخواهند این سه هزار و چند صد تن نیرو را حتمادر عراق نگه بدارند و از لیبرتی به اشرف باز گردند و ماجرای نقل و انتقال آنها به کشورهای ثالث و رابع در اساس فراموش شد. حرف دو چیز بیشتر نمی باشد. استاتوی پناهندگی اینها در عراق مراجعه آنها به اشرف و ماندن در آنجا تا رهبران که یکی در خارجه و دیگری در مخفیگاه است بتوانند با سیاست دفع الوقت و از این ستون به آن ستون زمان ذخیره بنمایند. 
در اینجا این سئوال در مقابل ظهور میکند آیا چیزی هست که رجوی به اسم پیشوای اعظم آنر ا میداند و دیگران نمیدانند و آن چیز راز سرنگونی ملایان است و به همین دلیل باید با وجود هر خطری افراد باقی بمانند و بیدفاع کشته شوند تا زمان برسد. اگر این است چرا این در روشنی قرار نمیگیرد. اما اگر این نباشد باید گفت بجز سیاست سنتی از این ستون به آن ستون رهبران که از همان پرواز تاریخساز! و سیاست شکاف نشینی، شکاف میان اروپا و آمریکا، شکاف میان صدام و خمینی، شکاف میان نخست وزیز و رئیس جمهور عراق،و...  شروع شده است، رهبران تام الاختیار با وجود اینکه سالها با انواع فشارها و راهها و هزاران ساعت جلسه  خواسته  اعتماد مطلق اعضا را بدست آورند به اعضای خود بی اعتمادند و حد اقل در چهره بسیاری از آنان دشمنان و مخالفان آینده خود را مشاهده مینمایند و میدانند که با جابجائی و سرازیر شدن اعضائی که همه چیزشان را از دست داده اند و هیچکدام از وعده های رهبرانشان بوقوع نپیوسته موقعیتشان در خطر خواهد افتاد و نیز با روانه شدن فرضی اعضا به اروپا و آمریکا، رهبران در خارج کشوریا مخفیگاه دیگرنمی توانند نقطه اتکای لیبرتی را برای تحرکات خارج کشوری داشته باشند. در شرایط کنونی لیبرتی نقطه اتکائی است که تحرکات خارج کشوری رهبران را توجیه میکند. بااین فرض میتوان فهمید که چرا بلافاصله پس از کشتار لیبرتی تمام هم و غم رهبران روی استاتوی پناهندگی وبازگشت به اشرف متمرکز شده است.آیا در عراق و در اشرف امنیتی و آینده ای وجود دارد؟ این مهم نیست . مهم بازگشت به اشرف است و ادامه سناریوی سالهای گذشته تا آینده ای نامعلوم.
میگویندناخدا آخرین کسی است که کشتی را ترک می کند. ناخدایان لیبرتی سالهاست کشتی را ترک کرده اند وعجب این میباشد که برای توجیه این ترک می بایست افراد در کشتی باقی بمانند و این معنای دیگر تجارت با جسد و خون میباشد.جدا شدن دهها تن از اعضای مجاهدین از سال 2003 تا حالا و پیوستن چند صد تن از تیف به ملایان باید رهبران را متوجه کند که بدون خطوط سیاسی درست و بیرون آمدن از خوابهای عظمت طلبانه  و دلخوش کردن به دعا و ورد و الطاف الهی ،ماجرا هم تکرار خواهد شد و هم ادامه خواهد یافت و طناب اعتمادات ایدئولوژیک بمدد جلسات انقلاب پوسیده تر از آن است که بتواند جلوی فاجعه را بگیرد. ایا رهبران این را خواهند فهمید؟ و یا شامل آیه 71 سوره بقره میشوند که می فرماید: 
وَمَثَلُ الَّذِینَ کَفَرُواْ کَمَثَلِ الَّذِی یَنْعِقُ بِمَا لاَ یَسْمَعُ إِلاَّ دُعَاء وَنِدَاء صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لاَ یَعْقِلُونَو مثل کسانی که کفر ورزیدند [در عدم درک حقایق ]مانند این است که کسی به حیوانی بانک بزند که چیزی جز صدا و ندائی نمی شنود [آنان ]کر و لال و کورند از این رو عقل خود را به کار نمی گیرند.
تحریریه 



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر