۱۳۹۱ اسفند ۲۴, پنجشنبه

راه سی و پنجساله و استراتژی مرگ. یاداشت روز شماره 12


راه سی و پنجساله و استراتژی مرگ
دو نفر  دیگر از رزمندگان مظلوم و اسیر در کمپ لیبرتی جان دادند.رهبران حتما لباس سیاه پوشیدند.تمام جنایت به حتما عهده کوبلر گذاشته شد و ماجرادوباره و چند باره تکرار میشود.آنچه که در این میان سئوال اصلی است و هیچوقت به آن توجه نمیشود بلکه نزدیک شدن به آن گناه کبیره است این است که نوک پیکان تکامل  چه میخواهد بکند؟ 
مردن در راه یک استراتژی مشخص و روشن البته بهائی است که پرداختنی است ولی مردن بر روی یک خط مبهم و تاریک و غیر قابل توضیح نه تنها هیچ افتخاری ندارد بلکه خودکشی است ودر هر مکتب بخصوص  دین اسلام که نوک پیکان تکامل وهمسرش به یاوه ادعای آن را دارند از گناهان کبیره است.«ولا تقتلوا انفسكم ان الله كان بكم رحيما »، (نساء، آيات 29 و 30).  
رهبران مخفی و فراری و خارجه نشین به این مسئله جوابی نمی دهند. به این مسئله که بر خاک افتادن افراد بر خط سیاسی و استراتژیکی که سالهاست در گل نشسته چیزی جز خودکشی یا در حقیقت به خودکشی کشاندن انسانهای رنجدیده  ای که سالهاست به هوای آرمان در خون و رنج غوطه ورند نیست. خودکشی ای که گناهش البته بر دوش رهبران از راه افتاده میباشدهمانطور که بخشی از گناه مزدور شدن و جیره خوار آخوند جنایتکار خامنه ای شدن هم بر دوش نوک پیکان تکامل میباشد.
رهبران باید به این مسئله جواب بدهند. جوابی هم ندارند که بدهند فقط با توجه به اپورتونیسم حاکم بر اندیشه شان که در طی سی و پنجسال گذشته دمی از آنها جدا نبوده بجای نقد شرایط و پیدا کردن راهی برای برون رفت، از انجا که در بن بست استراتژیک کامل قرار دارند و حاضر هم نیستند این را قبول کنند مشغول وقت سوزانی هستند تا شاید دری به تخته بخورد و از شرایط بحرانی ایران و البته به مدد دوستان خارجی و حمله خارجی و خونریزی داخلی کلاهی هم نصیب ایشان بشود که البته این خواب و خیالی بیش نیست و سیانس تازه توهمات نوک پیکان تکامل میباشد.
ملت ایران  یک گله گوسفندی هفتاد و پنج میلیونی نیست که برایش از خارج چوپان تعیین نمایند. 
این ملت با تمام مشکلاتش صف بندیها و نیروهای خود را خوب یا متوسط یا بد در داخل ایران دارد.بیهوده نیست که فرانسه علیرغم تمام تلاشهای نوک پیکان تکامل کروبی و موسوی را بعنوان اپوزیسیون مد نظر قرار داد و او را نه. به غیر از این نوک پیکان تکامل الگوی کار خود را با سرنوشتی که بر سر سازمان مجاهدین فرود آورد نشان داده است.به کشتن دادن دهها هزار تن، براندن و منفعل نمودن هزاران تن، جلسات عجیب و غریب طلاق و ازدواج و امام زمان و کوره و دیگ و غسل هفتگی و..... اینها کارنامه او را پر نموده است.
 اشرف و لیبرتی و سی سال گذشته الگوئی روشن است که رهبر و همسرش برای ایران در نظر دارند.اینها همان فاجعه ای را که بر سر اشرفیان و لیبرتیان آوردند بدون شک بر سر یک ملت فرو می آوردند. خوشبختانه اگر خمینی قبل از حکومت هیچ چیز از خود نشان نداد نوک پیکان تکامل فرصت کافی داشت تا حکومت آینده خود و چگونگی فرمانروائی و دموکراسی مورد نظرش را با الگوی اشرف و لیبرتی نشان بدهد ومردم ایران در داخل و خارج کشور این شانس را داشتند که قبل از حاکمیت این باصطلاح آلترناتیو و رهبر مطلقا انتقاد ناپذیر و اپورتونیستش بدانند که محتوای این آلترناتیو چیست . 
ایزولاسیون این باصطلاح آلترناتیو نشاندهنده اقبال عمومی ایرانیان از این آش کشک خاله ای است که رهبران خود فرموده برای همه تهیه دیده اند.استراتژی  مرگ  تنها چیز  قابل فهم ی است که از شرایط لیبرتی درک میشود. شعار بازگشت به اشرف چیزی را عوض نمیکند.ماجرای استراتژی مورد ادعای نوک پیکان تکامل سالهاست  و از همان هنگام که با توهم انقلاب نوین و رهبری نوین جام سم را در کام بزرگترین سازمان سیاسی ایران فرو ریخت و خود پرواز تاریخساز کرد و در خارجه بساط دامادی را برقرار نمود تمام شده است .
 اگر این چنین نیست باید دقیقا توضیح بدهد که چشم انداز چیست؟ اما اگر توضیح داده نشود این مساله روشن است که برای تزئین میز میهمانی و شور و غوغای مجلس سور و سروردر خارج کشور و خرید و پوشیدن لباسهای گرانقیمت و بر پائی میتینگهائی که سالنهایش از هفتاد و دو ملت پر میشود، و بستن دهنها با جنازه و نعش بچه های مردم باید قصابخانه ای وجود داشته باشد . این قصابخانه در شرایط حاضر لیبرتی است که هر از چند وقت یکبار در آن جانهای فرزندان شریف ملت ایران به دست آخوندهای جلاد و سیاست بازان خارجی و بر روی جاده یک استراتژی غلط اندر غلط به تلخترین شکل بر باد میرود تا در چند هزار کیلومتری کسی  طلبکاریهای خود را ازکسانی که در صف قربانی منتظرند بیشتر و بیشتر کند.ولی سرنوشت این ها هم هر چه کباده عدالت و اسلام بر دوش بکشند چیزی جز سر نوشت امثال خمینی و خامنه ای نیست. این سرنوشت یعنی منفور شدن همین الان هم در مقابل چشمان آنهاست. قرآن کریم   که روزگاری هم موجب شد محمد حنیف نژاد با اتکا به آن بنیان یک سازمان مسلمان و انقلابی را بریزد  بخوبی این را بیان نموده است. متاسفانه هرکس در لجن ستم فرو رفت چشمهای بینشش نمی بیند ولی سرنوشت او همین است. فسیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَذَكَرُوا اللَّهَ كَثِيرًا وَانتَصَرُوا مِن بَعْدِ مَا ظُلِمُوا  و كسانى كه ستم كرده‏ اند به زودى خواهند دانست به كدام بازگشتگاه برخواهند گشت. مگر كسانى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كرده و خدا را بسيار به ياد آورده و پس از آنكه مورد ستم قرار گرفته ‏اند يارى خواسته‏ اند.  شعرا 227
تحریریه

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر